keyboard_arrow_leftپوستر همایش

در جامعه ما اتصال بين پايدارى و توسعه، قبل از جمعبندى تحليلى انتقادى از مجموعه نظريات و تجربيات سياستهاى توسعهاى دوران اميركبير، از طريق ترجمه متون به زبانهاى ديگر رايج شد. اگر كار مفهومى عميق در رابطه با توسعه و پايدارى انجام ندهيم با اين خطر مواجهايم كه پايدارى را همچون مفاهيم ديگر به شكل تزئينى به توسعه اضافه خواهيم كرد در حاليكه هيچ محتواى جديدى نيز ارائه ندادهايم.
ايراد اساسى مفاهيم تركيبى اين است كه يك مفهوم، مفهوم ديگرى را توضيح میدهد؛ و مسئله زمانى روشن مىشود كه محرز نبوده يا پيرامون آن مفاهيم، اتفاق نظر نباشد.
زماني كه اصطلاح «توسعه پايدار» را به كار ميبريم به عقيدهى من رابطهى بين پايدارى و توسعه از اين قاعده مستنثنى نيست.
اگر بخواهيم سايه روشنهاى هر مفهوم را در بستر فرهنگى آن نه در غالب تعاريفِ دائرةالمعارفى بررسى كنيم، درخواهيم يافت كه توسعه ى پايدار به خودى خود مطلبى را روشن نمىكند ضمن اينكه هر مفهوم در تركيب تجربه و نظريه نيز متحول مىشود.
مفهوم توسعه “Development” بعد از جنگ جهانى دوم در تقابل با عقبماندگى “Under-development” شكل گرفت و در ٧٠ سال اخير تحولات زيادى يافت.
در جامعه ما نيز اتصال بين پايدارى و توسعه، قبل از جمعبندى تحليلى انتقادى از مجموعه نظريات و تجربيات سياستهاى توسعهاى دوران اميركبير، از طريق ترجمه متون به زبانهاى ديگر رايج شد، اگر كار مفهومى عميق در رابطه با توسعه و پايدارى انجام ندهيم با اين خطر مواجهايم كه پايدارى را همچون مفاهيم ديگر به شكل تزيينى به توسعه اضافه خواهيم كرد در حالي كه هيچ محتواى جديدى نيز ارائه ندادهايم.
آن طور كه نخبگان ما، مفهوم توسعه را در جامعه مطرح كرده اند، عقب ماندگیمان در گريز از خويشتن، مسئله مركزى يك روند استحاله بوده است. بدين منظور كه جامعه مان، جامعه ى ديگرى شود. ظاهراً ١٢٠ سال از استراتژى توسعه موجود اجتماعىِ التقاطى گذشته است؛ كه نه خود و نه ديگران آنرا نمى شناسيم. پيشرفت هاى فناورى و بالا رفتن امكانات مالى، ابعاد اين التقاط را گسترده تر كرده است، اما هيچ ادقام اجتماعى بين اجزاى آن شكل نگرفته و شايد ديگر نتواند شكل بگيرد. جامعه به صورت موزاييك يا پازلى در آمده كه قطعات آن، شايد كنار هم قرار گيرد اما رابطه اى بين آنها پديدار نيست.
در مقابل اين تاريخچه، درك ما از پايدارى چيست؟
سنجش ما از بستر فرهنگى خود اين است كه آنچه پايدارى را ممكن مى سازد، جلوگيرى از عظمت خواهى ابعاد يا به عبارتى طولانى تر، پهن تر و بزرگتر خواستن است.
در طول تاريخِ ما نمادهاى نهادينه به دليل نقش خود، داراى ابعاد بزرگى بودند؛ اما قاطبهى اهالى با خلاقيت و روشنبينى از اغراق در ابعاد جلوگيرى كردند.
در گذشته مبناى فكرى و قانعبودن به ابعاد، دو مفهوم پايهاى اساسى داشت و آن باور به بركت و نعمت نسبت به پديدههاى طبيعى (زمين، آب، چوب…) بود، در نتيجه با ديدى مينيماليست، هوشيارانه و زيباآفرين صرفهجويى مىكردند. ” نعمت مركزى” يا “بركت مركزى” با اين تعبير كه انسان اشرف مخلوقات است و مجاز به انجام هر كار، كاملاً در تضاد است.
تفكر پايدار تنها مىتواند بر پايه درك محدوديت منابع و امكانات در بستر صرفهجويى، قدردانى و حفظ آن معنا يابد نه گستاخى ما نسبت به جامعه و طبيعت و بنا و هستى… مفهوم انسان اشرف مخلوقات است بر پايهى يك ديد متواضع و مسؤول در هستى شكل مىگيرد. امكانات ما توجيهكننده اقدامات ما نيست. ارزشهايى كه آن اقدامات را تبلور ميدهد در بنا، شهر و در يك كلام در زندگى معيار است.
به طور خلاصه پايدارى در بستر فرهنگى ما نه تنها نمیتواند با ديد توسعه به معنى ديگرى شدن، همسو و متصل باشد بلكه درست در نقطه مقابل آن قرار مىگيرد، براى اتصال پايدارى و توسعه، برداشت از هر دو مفهوم بايد عميقتر و دقيقتر سامان يابد.
«مجتبی صدریا» استاد موسسه مطالعه تمدنهای مسلمان در لندن